13.سریال اسباب کشی!
مامانی جونم این هفته سه روز تعطیل بود و تمام این سه روز با بابایی مشغول جمع کردن وسایل خونه قبلی بودیم که تمومی نداره انگار!از بس که به قول بابایی من ظرف و ظروف و وسایل دارم که تا حالا یک بارم استفاده نشده نفسم هرروز صبح برات شیر میدوشیدم و میذاشتم پیش مامان بزرگه، خدا برامون حفظش کنه، خیلی زحمت شمارو میکشه و عاشقانه دوست داره،ایشالا همیشه تنش سالم باشه و لبش خندون. ظهر برمیگشتیم و عصر باز میرفتیم.خلاصه این چند روز زیاد روی ماهتو ندیدم خوشگله مامان. یه کوچولو هم ازت گله دارم عزیزممممممم، البته تقصیر شما نیست مقصر خودمم فکر کنم برنامه خواب و شیر خوردنت به هم ریخته،چند روزه بدخواب شدی. قبلا خواب شبت به 5-6 ساعت رسیده...